به‌روزرسانی‌های مامان و بابا جولای


وقتی آ،ین بار در مورد مامان و بابا به‌روزرس، کردم، مارس بود، پس وقت آن است که یک به‌روزرس، دیگر انجام دهیم. زمان این روزها و تقریباً 2 سال گذشته آنقدر سریع می گذرد که آنها تحت کمک زندگی بوده اند و مراقبت از حافظه به سرعت گذشته است. 1 اکتبر 2 سال می شود که آنها به آنجا نقل مکان ،د. من همه چیز را در مورد سفرمان نوشته ام، بنابراین اگر می خواهید همه چیز را دنبال کنید، می تو،د برای همه پست ها به اینجا بروید.

به روز رس، های مامان و بابا

ما از ماه مارس با مامان و بابا مشکلات سلامتی داشتیم، بنابراین آنها را نیز به اشتراک می‌گذارم. با وجود دو 95 ساله، پدر به زودی 96 در این ماه، قطعا ترس از سلامت وجود دارد. ما نمی د،م که در گوشه بعدی چه چیزی ممکن است رخ دهد، اما به خدا برای بهترین ها برای آنها اعتماد داریم.

در ماه آوریل، عید پاک را با مادر و بابا جشن گرفتیم و ناهار عید پاک را در آنجا با آنها صرف کردیم. ما پدر را از روی حافظه برای غذا آوردیم. او از تمام وعده های غذایی (حتی اگر بهترین نباشند) لذت می برد و از غذا نهایت استفاده را می برد.

ما دیدار خوبی داشتیم و خوشحالم که داگوود تلاش می کند تا خانواده ها را برای من،ت های خاص دور هم جمع کند. این یک زمان جشن برای آنها و چیزی خارج از روال روزانه است. من حداقل دو بار در هفته فرصت دارم هر دو را ببینم.

پدر هم در زوال عقلش همینطور است. او به مبارزه با دوش گرفتن ادامه می دهد، که برای مراقب، که من می شناسم جالب نیست، اما آنها به خوبی با او رفتار می کنند. او چند ماه پیش یک ترس اخیر داشت، زم، که بعد از صبحانه کمی بیرون ریخت و گیج بود و زیاد صحبت نمی کرد. آنها مطمئن نبودند که چه خبر است، بنابراین با آمبولانس تماس گرفتند تا او را به بیمارستان منتقل کنند. به من هشدار دادند و به محض اینکه رسیدم به بیمارستان رفتم. آنها او را در اورژانس قرار دادند تا او را معاینه کند، اما گفتند که چیزی پیدا ن،د که او نیاز به بستری شدن داشته باشد، بنابراین من او را در اوا، بعدازظهر به داگوود بازگرداندم، درست سر وقت شام. کمی ترسناک بود و ما می ترسیدیم که ممکن است یک سکته کوچک یا TIA داشته باشد، اما به نظر می رسید بیمارستان آن را پیدا نکرد و او را مرخص کرد. از آن زمان حال او خوب است.

من در آ،ین پستم گفته بودم که پدر به دلیل ناراحتی قلبی در بیمارستان بستری است. ما از این بابت خوشحال بودیم زیرا به این م،ی بود که پرستاران و کارکنان مراقبت بیشتری در طول ملاقات‌های خود هر هفته از او مراقبت می‌،د و آنها هزینه بخشی از داروها و لوازم شخصی او را نیز پرداخت می‌،د. اما افسوس که او در پایان ماه مه از آسایشگاه مرخص شد زیرا وضعیت سلامتی او در 6 ماهی که در آنجا به سر می برد کاهش قابل توجهی نداشته است و این یک ا،ام برای ماندن است. پس این یک موهبت است، بله، اما خوب بود که نگاه های اضافی به او داشته باشیم.

پدر وقتی می آید از صحبت ، با مارک لذت می برد، پس این هم خوب است. بابا دیگر اصلاً صحبت های طول، را ادامه نمی دهد. ما سعی می کنیم او را درگیر صحبت کنیم، اما این روزها انجام این کار سخت تر شده است. او دیگر نمی تواند آنقدر از آدم ها و مکان ها به یاد بیاورد، اما گاهی ما را با چیزی از گذشته غافلگیر می کند. خوشبختانه او دیگر از خانه و ماشین صحبت نمی کند.

همانطور که به اشتراک گذاشته ام، من و مارک در ماه آوریل تا مه به سفر دریایی خود رفتیم. مامان خیلی خوشحال نبود که من 3 هفته نمی روم، اما موفق شد. متأسفانه، یک هفته قبل از حرکت ما در کشتی، مامان با زونا پایین آمد و من او را قبل از حرکت به دکتر رساندم. او درد داشت و در حالی که من نبودم چند داروی ضد درد تجویز کرد تا خوب شد. او پرونده بسیار بدی داشت و مدتی طول کشید تا آنها را روشن کنند. کار زیادی نمی توانستیم برای او انجام دهیم، او فقط باید در اتاقش می ماند و استراحت می کرد تا همین کار را کرد. او می‌توانست وعده‌های غذایی را به اتاقش تحویل دهد (اگرچه در زندگی کمکی هم این کار راحت نیست). وقتی درست قبل از تعطیلات آ، هفته روز مادر برگشتیم، حال او خیلی خوب بود.

خواهرم رنی و شوهرش بروس برای روز مادر و همچنین لورن و پارکر و آیریس به خانه آمدند. او بچه ال، را در خانه رها کرد. اینجوری راحت تره خانواده آنها نیز زندگی پرمشغله ای دارند و به سفرهای خانوادگی زیادی می روند. زم، که رنه اینجا بود غذا برداشتیم و آوردیم و مامان و بابا هم از آن لذت می برند. من به طور دوره ای همین کار را انجام می دهم، زیرا مادر از غذا در زندگی کمکی خسته می شود. قطعاً با آشپزی خانه او یکی نیست.

من یک مکان آشپزی خانگی محلی نزدیک به خود پیدا کرده ام که مورد علاقه جدید من است. Doug’s Place در امرسون یکی از لوازم اصلی اینجاست و من به نوعی آن را فراموش کردم و هرگز آن را امتحان نکردم، همیشه افسوس می خوردم که یک گوشت خوب و 3 تا اینجا وجود ندارد. اما Doug’s مطمئناً من، است و یک رستوران عالی برای آشپزی کشور است. من الان اغلب به آنجا می روم و چند بار آن را برای مامان و بابا آورده ایم. داگوود حتی یک گردش به آنجا داشت و من مامان و یکی از دوستانش را بردم تا این مقدمه من بود، با وجود اینکه سال‌ها از آن خبر داشتم، اما هرگز به آنجا نرسیدم. اکنون یکی از مکان های مورد علاقه من برای رفتن است! به همان اندازه که من پیدا کردم به آشپزی خانگی مادرم نزدیک است.

بنابراین این بخشی از کارهایی است که ما با مادر و پدر انجام داده ایم. رنه چند روزی ماند و به لوئیزیانا بازگشت، بنابراین بیشتر کارها در مراقبت از امور مامان و بابا بر عهده من است. من بیشتر قبض ها را پرداخت می کنم و زم، که مادر باید برود پیش دکتر می برم. ما تقریباً تصمیم گرفته‌ایم، مگر اینکه پدر بیمار باشد، او را برای معاینه به مراقبت‌های اولیه نکشیم. او در آستانه 96 سالگی است، بنابراین اگر و زم، که خدا تصمیم بگیرد او را بگیرد، دلتنگ او خواهیم شد، اما بد،د که او عمر طول، و پرباری داشته است.

هنوز هم دلتنگ باغچه او و آن گوجه‌فرنگی‌های خانگی هستیم که همه ما تابستان از آن لذت می‌بردیم. الان برای اون گوجه ها میکشم!

بیرون رفتن یکی از کارهای مورد علاقه پدر است، بنابراین تا جایی که آب و هوا اجازه می دهد این کار را انجام می دهیم. امسال تا اوایل تابستان بهار خنک‌تر از حد معمولی داشتیم، اما بالا،ه اوضاع تا اواسط دهه 90 گرم می‌شود و اینجا تابستان است. همانطور که می بینید، او هنوز هم لباس فلانل می پوشد، زیرا او مقدار زیادی از آن را در کمد خود دارد. به هر حال او طبع سردی دارد، بنابراین آن پیراهن ها را مدام به تن او می کنند و او اغلب شکایت نمی کند.

وقتی می‌روم و بازدید می‌کنم، باید از آنها ع، بگیرم و سعی می‌کنم تا جایی که می‌توانم از این ع،‌ها بگیرم، زیرا ما نمی‌د،م چه زم، اوضاع تغییر می‌کند یا زم، که یکی از آنها بیمار یا بدتر می‌شود. من فقط می خواهم آنها در این مرحله تا آنجا که می توانند راحت و خوشحال باشند. می دانم که بیرون از خانه بودن و زندگی کمکی برای هر دوی آنها گاهی اوقات خسته کننده است، اما هنوز بهترین مکان برای آنهاست. ما هنوز از اینکه امکانات زندگی کمکی وجود دارد سپاسگزاریم. آنها کامل نیستند، اما زم، که سالمندان دیگر نمی توانند در خانه زندگی کنند، این یک جایگزین عالی است.

ما سومین مدیر کل را در داگوود از زم، که کمتر از 2 سال پیش نقل مکان ،د تجربه کرده‌ایم، بنابراین این چیزها تا حدودی نگران‌کننده هستند، اما امیدوارم اوضاع حل شود. به نظر می رسد با کمک خوب کارکنان نیز کمبود دارند و مادر می گوید آ، هفته بدتر است. سرویس اتاق ناهار خوری در آ، هفته ها به شدت کم است. آنها یک جلسه ،نین دارند و در طول مسیر شکایت هایی مطرح می شود، بنابراین امیدوارم شرایط به مرور بهبود یابد. من می دانم که هیچ یک از آنها کامل نیستند، اما تماشای این مسائل سخت است زیرا آنها برای زندگی در آنجا هزینه زیادی می پردازند.

ما امسال روز مادر را در خانه خود جشن گرفتیم و هوا به خوبی همکاری کرد. لورن با 2 تا از دخترها در خانه بود و مادر بروس، دوریس، طبق معمول برای جشن به ما پیوست.

ما کارمون رو راحت کردیم و برای ناهار جوجه سالاد مرغ سفارش دادیم و خوشمزه بود. این یک راه خوب برای جشن گرفتن است و همه ما از آن لذت بردیم، حتی بچه ها. من یک کیک نارگیلی و کیک توت فرنگی سفارش دادم و آنها هم مورد استقبال قرار گرفتند.

بعدازظهر زیبایی بود!

بنابراین پس از روز مادر، اتفاقات زیادی رخ نداد. به مامان و بابا سر می زنم و نیازهایشان را می بینم.

من و مارک برای آنها غذا بردیم و بعد برای ملاقات بیرون نشستیم.

ع،‌های سفر دریایی‌ام را گرفتم تا مامان و بابا ببینند. من برای هاوایی و آ،کا کتاب ساختم.

دیدن آنها در حال خندیدن خوب است.

من و مارک برای یک شام روز پدر رفتیم که داگوود آن را برای خانواده ها برنامه ریزی کرد و ما خوشحالیم که در این جشن ها شرکت می کنیم.

احترام گذاشتن به پدر، حتی اگر هیچ سرنخی نداشته باشد که روز پدر است. از کارتی که به او دادم لذت برد.

بعدش بیرون نشستیم و بازدید کردیم. من عینک می زنم چون این ماه منتظر مشاوره جراحی آب مروارید هستم. من 50 سال است که در تماس هستم و باید چندین هفته عینکم را بزنم. امیدوارم همه چیز به خوبی پیش برود، بنابراین وقتی مشاوره خود را انجام دادم یک پست در مورد آن خواهم گذاشت.

مامان و بابا اینجا واقعاً خوب به نظر می رسند. ما نمی دانستیم که مامان قرار است بعد از این وضعیت بدتر شود.

من برای روز پدر یک پیراهن و شلوار جدید به پدر دادم و او بسیار قدرد، کرد. خوب است که می توانم او را همچنان بخندانم، او همیشه برای هر کاری که برای او انجام می دهید سپاسگزار است.

فکر می‌کردم مادر به خوبی از زونا بهبود می‌یابد و شروع به بازیابی انرژی می‌کند، اما بلافاصله بعد از این احساس بدی پیدا کرد. هفته بعد او از تنگی نفس و برخی علائم دیگر شکایت داشت. پزشک مراقبت های اولیه او به او پیشنهاد داد که به یک بخش مراقبت های فوری یا اورژانس برویم، بنابراین من با مراقبت های فوری شروع کردم. آنها چند اسکن از او و نوار قلب انجام دادند و به ما پیشنهاد دادند که به اورژانس برویم، بنابراین من این کار را کردم. ما اوا، بعد از ظهر روز پنجشنبه به آنجا رسیدیم، بنابراین در نهایت او را بستری ،د و او 2 شب در بیمارستان ماند. من با او ماندم. روز بعد متوجه شدیم که او به ذات ا،یه مبتلا شده است، بنابراین آنها شروع به درمان او با آنتی بیوتیک و چیزهای دیگر ،د.

او از حضور در بیمارستان متنفر است، اما خوشبختانه حالش خیلی بد نبود و آنها نیازی به نگه داشتن او در بیمارستان روز دوم ندیدند، بنابراین او صبح همان روز شنبه مرخص شد و من او را به داگوود برگرداندم.

یک هفته بعد، او هنوز در حال بهبودی است و سعی می کند بعد از همه اینها قدرت خود را بازگرداند. خیلی سخت است که ببینیم آنها در حال بیماری هستند و نمی توانند اوضاع را بهتر کنند. این چیزها باید روند خود را طی کنند و در سن 95 سالگی او، غلبه بر همه چیز سخت تر است. تا امروز ناهار می خوریم تا هر دو را ببینیم.

ما متشکریم که او توانسته این موارد را پشت سر بگذارد و امیدوارم بهتر شود. من را ناراحت می کند که می بینم او احساس خوبی ندارد. من بابا را آوردم تا او را ببینم چون هفته گذشته زیاد در اتاقش می ماند. او همیشه وقتی او کار خوبی نمی کند احساس بدی می کند و بارها برای او دعا کرده است. خیلی شیرین است! آنها هنوز هم بسیار به یکدیگر وفادار هستند و بهترین ها را برای دیگری می خواهند. همانطور که گفتم، ما نمی د،م که خداوند چه چیزی در ذهن دارد، اما برای انتقال آسان و بی دردسر هر دوی آنها در زم، که زمانش فرا رسید دعا می کنیم. مامان بیش از یک بار گفته که آماده رفتن است. من می دانم که ادامه دادن با بدن در حال زوال بسیار سخت است. مشکلات کمرش و مسائل دیگر واقعاً چند روزی او را درگیر می کند، اما او ایمان و عزم خود را حفظ می کند. پیر شدن و رویارویی با مرگ چیزی نیست که همه ما دوست داریم به آن فکر کنیم، اما همه ما با یک موضوع روبرو هستیم. برای من در حال حاضر از نزدیک و شخصی با والدینم است. ما می د،م که آنها نمی توانند برای همیشه دوام بیاورند و زم، که زمانش برسد آنها را رها خواهیم کرد. فقط دعا می کنم که خداوند هر دو آنها را بیامرزد، آنها به او وفادار بوده اند و اگر دست من باشد، مرگ سریع و بدون درد را برای هر دوی آنها انتخاب کنم. بدون معطلی و دردناک ما نمی تو،م به این چیزها دستور بدهیم، پس خواهیم دید که خدا چه چیزی در سر دارد. ما قدردان زندگی طول، آنها هستیم.

این به روز رس، در حال حاضر است، آن بالا و پایین بوده است، بنابراین من برای روزهای UP بیشتر در آینده امیدوار هستم!

مربوط


یک پست را از دست ندهید، به لیست من بپیوندید!




منبع: https://southern،spitalityblog.com/updates-on-mom-dad-july/